قطعه 19
دیروز باران که بارید
خیس شدم
به شرشری یک رنگ
پشت سر ابر بود و خاکستر
به وسوسه ای آلوده از زهر سیب
نصف اش که می کنم
به یاد بیچاره حوا
مادرم که نیست ببیند
خیس خیس
می دوم در سراشیب غربتی آز انگیز
خواهم گریست.
مثل باران گلویم می گیرد و
دست های باد مچاله ام می کند
این بهانه که شیطان و
وسوسه اش کال نخواهد رسید
به جاده ای شلوغ از درشکه های طلایی
در این راه بارانی با توام مسافر!
چتر بگشا
بر سر قیامت چشم هایم
دو دو می زند که نخوابد
روی شانه های آدم
نمی شود حساب کرد
که فردا روز دیگری است
از دیروز فردای امروز
تداوم بارشی یک دست
مرا به گل نشانده.